روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پندار مرا نقاشی کن

سلام

روزتون پر از رنگی رنگی های زیبا و دلنشین

روزتون پر از طعم و عطرهایی که دوست دارید

آدما سلیقه های خیلی متفاوتی دارن و همین دنیا را قشنگ و رنگی رنگی میکنه

هرکسی یه رنگ و یه ترکیب رنگ را میپسنده

هرکسی یه بو و یه مزه ی خاص براش لذت بخش تره

یکی مثل خانم همسایه مانتوی سرمه ایش را با کیف و کفش و شال نسکافه ای ست میکنه و خیلی خوشگل میشه

یکی هم مثل دختر کوچولویی که داره از کوچه میگذره سرتاپاش صورتیه

یکی مثل این پسر جوان و خوشتیپی که الان اومد کپی بگیره یه عطر تند و قوی و پر انرژی را میپسنده

یکی هم یه عطر ملایم و خنک

دنیای رنگی رنگی یعنی همین

همه این زیبایی ها کنار هم

صدای گنجشکها... ملودی آروم یه آهنگ ... ریتم موسیقی آب

بازی سایه و آفتاب

گلهای خوشگل روی میز

میوه های رنگی رنگی و بهاری که مادرجان برام توی ظرف گذاشتن

و ...


صبح که بیدار شدم ناخودآگاه ذهنم رفت سمت مزرعه گندم

عمه جانم یه جایی نه خیلی دور ، در یه زمان ، نه خیلی دور یه باغی داشتند که پر بود از درختهای بلند

روبروی باغشون یه مزرعه گندم بود

این روند طلا شدن دانه های گندم منو جادو میکرد

اول جوانه میزدند... قدمیکشیدند ... سبز بودند ... یک دست سبز ...

توی باد رقصیدنشون واقعا دیوانه ام میکرد

احساس میکردم باهاشون یکی میشن ... توی باد باهاشون میرقصیدم

بعد جرعه جرعه نور و آفتاب مینوشیدند... طلا میشدند

یه بوی خاصی داشتند

من حتی گندم سبز خوردم یه شیرینی عجیبی داره ... یه طعم دلنشین

فکر کنم نان برای همین مقدسه

برای همین که زمین و زمان و تمامی کائنات دست به دست هم میدن تا این دانه ها طلا بشن...

اصلا همینه که عطر نان اینهمه دلپذیره...

از کجا به کجا رسیدم

اما نمیدونم چرا صبح که چشمام را باز کردم ذهنم رفت اونجا

به اون درختی که کنار مزرعه بود

به اون سبد خوردنی که آقای مزرعه دار با خودش میاورد و میزاشت زیرهمون درخت ...

زیرانداز کهنه و رنگ و رو رفته ای که کلی حس و حال خوب داشت نشستن روی اون...

و اون صدای پرنده هایی که از اون خاطره ته ذهنمه...

یادش بخیر




پ ن 1: دیروز یکی از دوستای وبلاگی بهم 30 تا تخم مرغ سفالی با طرحهای متنوع سفارش داد

نگم براتون که چقدر ذوق کردم

گفتند میخوان تو اولین دور همی خانوادگی به همه یکی یه دونه هدیه بدن...


پ ن 2: آقای دکتر اهل کادو دادن و کادو گرفتن های مناسبتی نیستند

خیلی چیزها برام آوردند ... گاهی شده یه چیزی خواستم و ایشون خریدند

ولی هدیه های مناسبتی خیلی خیلی کم...

اما دیروز آقای دکتر بهم پیشنهاد دادند یه عالمه سفال از سایت برام خودم سفارش بدم و بزارم پای حساب هدیه وارد شدن به چهاردهمین سال

میدونید، بودن یه آدمی که شما را بلد باشه ، نعمته...

لازمه بگم چقدر ذوق کردم؟؟؟؟؟؟


پ ن 3: زندگی یه تجربه دلنشینه

ساده از لحظه های ناب نگذریم

لحظه های زندگی بی تکرارن




نظرات 10 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 11:47 http://15azar59.blogsky.com

تیلو خیلی کارای مینا کاری خوشکل شدن به عنوان یک عدد ذوق مرگ شده پیشنهاد میدم گلدون در اندازه های مختلف هم لطفا کار کنید
...
هدیه ۱۴ امین سالگرد اصلا توی تک تک کلماتش شوق و ذوق هویدا بود

ای جانم به سارای یار و همراه
چششششششششششششششم
حتما
جدی جدی ذوق کردما

رسیدن سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 12:25

چهاردهمین سااال وای تیله همیشگی بشه و باشه عشق تون و کنار هم بودن تون . چقدر کیف کردم از کاری که آقای دکتر کرد . از طرف منم تشکر کنید ویژژژه

ای جانم
ممنون ساره ی نازنینم
چقدر تو مهربونی دخترجان

امیر سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 12:35

با سلام
چقدر خوب است که هنر همیشه قدر دارد و هنرمند صاحب قدر است.
طرح و نقش کردن سفال یعنی جان بخشیدن و حیات یک موجود. این نقش ها با ادم حرف می زنند بقول خیام نباید ساده از این موضوع گذشت و این تخم مرغی امروز ممکن است زمانی گونه دلبری بوده و خاک شده و اکنون باز جان گرفته است
این کوزه چو من عاشق زاری بودست
در بند سر زلف نگاری بودست

این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن نگاری بودست
اما هدیه اگر یهویی و ناگهانی باشد لطف و جلوه خاصی دارد و اینکه خودت سفارش بدی و کسی دیگر حساب کند خوب است اما نه به اندازه هدیه ناگهانی و یهویی .
بار دیگر چهاردمین سال عاشقانه تان مبارک و برسد روزی که بگویم یکصد و چهلمین سال مبارک باشد
مزرعه گندم سبز بسیار زیباست خصوصا زمانی که رلفکانش در دست رقص باد باشد و نوعی گندم هست که خارهای سیاهی دارد و کباب کردن و بلال ساختن خوشه های ان و سپس از پوست در اوردن و خوردنش بسیار شیرین و خوشمزه است

سلام دوست خوبم
کلا ظروف سفالی برای همین حس خوب درونشون هست که انگار جان دارند
این مدل هدیه هم کیف خودش را داشت
برای من که دلپذیر و لذت بخش بود
ممنونم
برای شما هم طول عمر و سلامتی آرزو مندم
اون مدل گندم را ندیدم ونخوردم

شبنم سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 13:37

سلام از اینکه می بینم وارد 14 سال باهم بودنتون شدین بیشتراز اینکه خوشحال بشم از دستتون عصبانی شدم!!
والا یعنی 14 سال گذشته و هنوز شما دوتا کنار هم زندگی نمی کنید!!!
البته می دونم قلباتون کنار همدیگه است و بی نهایت به هم نزدیکه
من منظورم زندگی فیزیکی هست
شاید این جوری شما و آقای دکتر راضی باشین ولی یه ذره هم فکر کنین اگه این اتفاق بیفته پدر مادراتون چقدر خوشحال میشن و نگرانی در مورد آینده شما ندارن
البته از نظر من مقصر اصلی آقای دکترن و بس!!
عشقتون پایدار ، روزگارتون خوش

سلام به روی ماهت
شبنم نازنینم ما کنار هم زندگی میکنیم... زندگی کنار هم یعنی همدلی همراهی...
نگران نباش
خدای ما هم بزرگه
این تصمیم را دو نفری گرفتیم
از دست آقای دکتر عصبانی نباش لطفا

پارمیس سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 15:24

سلام تیلوی عزیز
من خیلی وقته وبلاگت را می خوانم ولی هیچ وقت پیام نگذاشته بودم ولی عکسهای میناکاری من را ترغیب کرد که برات پیام بزنم
خیلی دوست دارم کسانی که بین تصمیم و عمل فاصله کمی می گذراند مثل تو در مینا کاری و به نظرم تخم مرغها اگر کمی مناسبتی طراحی بشن خیلی برای هدیه عقد فکر جالبی می شه ، یک عروس و داماد سنتی روی تخم مرغ

سلام عزیزدلم
چقدر خوشحالم که کنارمی
و چقدر خوشحالم که کامنت دادی
سفارش تخم مرغها با طرح های مناسبتی امکان پذیره
هرکی سفارش بده قبول میکنم

من سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 16:15 http://me2020.blogsky.com

چقدر خوبه که این همه دقیق و با جزییات اطرافتون رو نگاه میکنیم و از لابه لاشون حس های مثبت رو جدا میکنین
اون تخم مرغ سفالیا واقعا دلبر هستن دست مریزاد به شما


متشکرم از تعریف و تمجیدتون
بهم لطف دارید

خورشید سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 16:56 http://khorshidd.blogsky.com

کارهای هنری شما باعث میشه من بیشتر به بی هنر بودن خودم واقف بشم عزیزم دست مریزاد
ای کاش اون پست در ارتباط با آقای دکتر را بزاری
از منه فضول خیلی بعیده تا الان هیچی نپرسیدم و کاملا گیجم
البته که اگه نزاری هم فدای سرت مهم خودت هستی که در هر حالتی دلت خوش باشی

خورشید مهربونم اولین هنرشما از نظر من هنر مادر بودن هست که خیلی خیلی خلاقانه و زیبا بلدش هستی
اخ اخ چقدر خودمم دلم میخواد اون پست را بنویسم
ای جونم ...

مامان فرشته ها سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 17:52

اینقدر همه از هنر تیلو میگن دیگه باید مجدد اینستا رو نصب کنم زندگی در تو موج می زند تیلوی نازنینم الهی همیشه پر از ذوق و شوق بهمراه اقای دکتر نازنین عاشقانه هاتون هم مستدام باد

میدونی تا حالا چند نفر با اسم مامان... اومدن اینستا و من از همشون پرسیدم شما مامان فرشته ها هستین
و اونا همه گفتند نه...

امیر چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 01:58

با سلام
ساعت دو نصف شب است و من و مرغ شباهنگ هر دو بیدار خوابم نمی بره بگذریم
احساس می کنم از اینکه گفتم هدیه باید بیخبر و یهویی باشه تا لذت بخش و سوپرایز باشه پکر و ناراحت شدی عذر میخام و انشالله عشق تان هر روز ابدید (ابدیت)بشه و به روز و بهروز باشید
دوست ندارم ازم دلخور باشید و خودم هم پنچر و پکر شدم تا چند روزی نمیام تا این پنچری کمی کهنه بشه بعد سر میزنم
انشالله که مرا خواهید بخشید

سلام دوست خوبم
شب بیداری هم عالمی داره ها
من که کلا شب ها بیهوشم
اصلا نه پکر شدم نه ناراحت ... هدیه هر مدلیش زیباست ... سوپرایز و یهوییش که دیگه اصلا گفتن نداره
عشق قدیمی شم قشنگه ... آپدیت نشده هم قشنگه ... عشق همه جوره قشنگه
من از دوستام دلخور نمیشم ... به این سادگیا دلخور نمیشم ...

مامان فرشته ها پنج‌شنبه 13 خرداد 1400 ساعت 12:44

ای جانم چیزی که زیاده خدا رو شکر مامانه اما من مامان فرشته های شیطون هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد