روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

بازم ظهر بخیر

سلام

روزتون بخیر

صبح اول وقت اومدم و یه پست نوشتم و پرید

انگار حسش هم یهو پرید...

این شد که گذاشتم بعد از طراحی و کلی کارای حال خوب کن دوباره بیام یه پست دیگه بنویسم


توی سفارشای دیروز کلی خشت کوچولو سفارش دادم

امروز اول وقت چند تایی طرح برای اونا آماده کردم

هنوز یه مقدار خشت هم دارم

میخوام این چند روز تعطیلی برم سراغشون

داداش تو یکی از سفرهاش به ایران برام یه پیچگوشتی و مته برقی تو ابعادی که من راحت بتونم ازش استفاده کنم آورد

با اون به راحتی سفالها را سوراخ میکنم

برای این خشتهایی که میخوام باهاشون آویز درست کنم خیلی خوبه

بعد از طراحی برای خشت ها ... رفتم سراغ میوه خوری که دارم سیاه قلم میزنم...

استوری کردم داخل اینستاگرام و یه عالمه با دوستام حرف زدم و کلی حس خوب گرفتم



یکی از گلدونهایی که قلمه تازه داشته خراب شده

بگونیا بوده

گرمای زیاد هوا اجازه نمیده قلمه های ظریف جون بگیرن

بخصوص بگونیا

موقع تکثیرش همون اوایل بهار یا اوایل پاییز هست

ولی یه بار دیگه تلاش میکنم... این قلمه نشد ولی یه قلمه دیگه میارم و این بار توی سایه ازش مراقبت بیشتری خواهم کرد

ببینیم به نتیجه میرسه یا نه



پ ن 1:یه زنبور بزرگ اومد داخل دفتر و انگار بالهاش هم مشکل داره

قشنگ کف دفتر برای خودش قدم میزنه و منی که فوبیای حشره دارم ، هر یه دقیقه یه بار میشینیم یه گوشه ای که دورتری فاصله را ازش داشته باشم


پ ن2: دیشب یخچالمون یه مشکلی پیدا کرده بود

نمایشگر روی در یخچال پشت سر هم ریست میشد

خاموش روشنش کردیم ولی فایده نداشت


پ ن 3: للی قرار بود امروز بیاد پیشم

ولی برام پیام زده که نمیاد

من هنوزم سعی میکنم فاصله ها را رعایت کنم و از این نیومدن استقبال کردم


پ ن 4: یه آهنگ به اسم «رفیق» داره بابک افرا

بهتون پیشنهادش میکنم...

نظرات 10 + ارسال نظر
پیشاگ چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 15:30

خوب بلدی سر خودتو شلوغ کنیا


شلوغ الکی

رسیدن چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 16:25

عالی مثل همیشه

ترانه چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 16:27 http://taraaaneh.blogsky.com

خب بعضی روزها هم اینطورین دیگه...
آخی طفلکی قلمه بگونیا

اینکه زنبوره با بال شکسته توی اتاق قدم میزنه بامزه ست. حداقل خیالت راحته که پرواز نمی کنه و بطرفت نمیاد.
من سالها پیش، خیلی سال پیش یکبار بال شکسته یک ملخ گنده سبز رو با چسب چسبوندم، فکر میکردم اینطوری درست میشه و میتونه بپره. اما نشد.. کاملا یادم رفته بود. الان که گفتی یادم اومد

اوهوم...
دل منم برای اون قلمه سوخت
اخ اخ اخ
چه خاطره جالبی
چقدر مهربونی

رسیدن چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت 18:20

مرسی که منو شریک رفاقتت کردی


یکی از بهترین رفیقامی

امیر پنج‌شنبه 13 خرداد 1400 ساعت 12:48

با سلام
در بچگی مبارزه با زنبور یکی از تفریحات ما بود هر جا لانه داشتند ابتدا با گل لانه انها را می پوشاندیم بعد به اندازه عبور یک زنبور سوراخ می کردیم تا یکی یکی بیرون بیاد و انها را بکشیم ما چشم مون به در لانه زنبور بود و میدیدی که زنبور بیرون بوده و میخاد بره تو لونه اش همون زنبور چنان گوش ما را نیش می زد و که فرار می کردیم بعد جای نیش را انقدر فشار میدادیم تا زهر زنبور بیرون بیاد و برای اینکه ورم نکند سنگ داغ رو محل نیش زدگی می گذاشتیم . بعضی از درختان شیره ای تراوش می کنند که زنبور دوست دارد یکی از این درختان بید است یک بار زیر درخت بید رد میشدم یکی از دوستانم شاخه های بید را تکان داد و حمله دست جمعی زنبوران به من شروع شد بیش از ده نقطه بدنم را نیش زد و بدنم چنان ورم کرد که شده بودم اندازه سه نفر . تا دو سه روز ورم صورتم نمیذاشت جایی را ببینم بعد که بهتر شدم منم یک بار مار مرده ای را بدون اطلاع اون گذاشتم پشت سرش و بعد بهش گفتم مار مار پشت سرت است وقتی مار را دید بیش از صد متر دوید و رنگش حسابی زرد شده بود.
زنبور ترس نداره تو خونه در هال که باز باشه میاد داخل یک دوری میزنه و بعد هم میره بیرون گاهی هم می نشینه که یا می کشیمش یا پرواز می کنه و بیرون میره
یک بار تو روستا یک کندوی کوچک زنبور عسل دیدم نمیدوستم چطور باید عسلش را در بیارم شاخه ها را تکان دادم و دور شدم بعد چند دقیقه رفتم دیدم تعداد کمی زنبور است و موم ان را کندم که فقط کمی عسل داشت و هنوز مزه ان را یادم هست. عسل را با موم خوردم

سلام دوست خوبم
اخیش
من با اینکه از حشرات میترسم همیشه سعی میکنم نکشمشون
بخصوص زنبورها و مورچه ها را ...
ولی خب گاهی چاره ای نیست
چقدر شیطنت میکنند این پسربچه ها... شما هم که انگار از اونایی بودید که حسابی شیطنت میکردید

مهربانو پنج‌شنبه 13 خرداد 1400 ساعت 13:23 http://baranbahari52.blogsky.com/

بابت ترانه ممنون من و نفس هر چیزی به رفیق مربوط بشه هی برای هم فوروارد میکنیم .
تیلو تو هم فوبیای حشرات داری؟ اخه من از دست تو و مهردخت چه کنننم؟؟

ای جان
این رابطه زیبا و این رفاقت عاشقانه ... خداوند حفظتون کنه برای همدیگه...
الهی همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشید
خودمون با این فوبیا چه کنیم

rosalia.a69 شنبه 15 خرداد 1400 ساعت 10:02

کجایی؟ چرا پست نمیذاری

سلام دوست خوبم
ببخشید
روزهای تعطیل وبلاگ تیلو تعطیله..

مهربانو شنبه 15 خرداد 1400 ساعت 10:19 http://baranbahari52.blogsky.com/


کامنتا رو فکر کنم هنوز تایید نکردیااا


شما ببخش تبلیهای تیلویی را

پریناز شنبه 15 خرداد 1400 ساعت 17:48

سلام تیلوی پرکار و مهربون . امروز بعد روزها یه سر اومدم تند تند پستاتو خوندم و دوباره حسای رنگی رنگی ازت گرفتم . برای کار هنریت بهت تبربک میگم
برای چهارده سالگی عشقت هم تبریک و خوشحالی منو بپذیر
تا یه وقت دیگه به خدا میسپرمت

سلام به روی ماهت
مرسی که همچنان همراه و مهربونی... ممنونم از بودنت

امیر یکشنبه 16 خرداد 1400 ساعت 09:24

با سلام
نکنه امروز هم بخای ظهر بخیر بگین که ما اعتراض داریم . حالا من مستمع ازاد هستم شما که دانشجوی رسمی هستید چرا باز مدرسه ات دیر شد

سلام دوست خوبم
یه روز زود اومدید... یکشنبه تعطیل بود... حواستون کجاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد