روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

گاهی این ور بام ...

سلام دوستای خوبم

من خوبم

انشاله فردا یه پست مفصل مینویسم



همیشه که نمیشه خوب بود

منم گاهی کم میارم

گاهی مثل امروز میشینم لب جدول خیابون و اشک میریزم ... ریز ریز

زیر آفتاب حالم خراب میشه و دلم میخواد بمیرم

شاید لوس هستم

شاید طاقتم کمه

اما این منم ... همین شکلی

گاهی کم میارم

بد جور کم میارم

بدجور حس میکنم همه چیز در اطرافم به بیهودگی مطلق میرسه

البته که خداوند آغوشش را باز کردو نزاشت حال خرابم زیاد طول بکشه

اما مثل کسی که زمین خورده ، الان بدن درد دارم ، باید استراحت کنم ... باید یه روز تازه را یه طور تازه دیگه شروع کنم تا امروز را بشوره و ببره

الان با هیچکس دوست ندارم حرف بزنم

باید برم ناهار بخورم

آب بخورم

به خودم شربت و دمنوش هدیه بدم

بشینم یه گوشه و نفس های عمیق بکشم

و سعی کنم تا خوب بشم ...

شاید حتی یکی دوتا سفال رنگ کنم .. اما نه اون ست قهوه خوری را ... اون باید یه حال عمیقا خوب و سرخوش داشته باشم...




پ ن 1: هم چنان از کله صبح درگیر برگه های مالیات بودم

با پدرجان رفتم اداره مالیات و اومدم

بعدش هم پای پیاده رفتم تا بانک

باز برگشتم

باز رفتم

رفتم کافی نت

و ...

یه دور باطل

ولی در نهایت حل شد


پ ن 2: آقای دکتر توی بدترین زمان ممکن بهم زنگ زدند...

با هق هق جواب تند دادم و گوشی را قطع کردم

بی تقصیر بود

کاری هم از دستش بر نمیومد

ولی خواستم بدونید همیشه هم گل و بلبل نیستم

این مدلی هم میشم


پ ن 3: پدرجان بهم زنگ زدند توی یه حال خراب و نگفتنی

گوشی را برداشتم و گفتم خودم بعدا تماس میگیرم

و دیگه هم جوابشون را ندادم

ایشون هم بی تقصیر بودند و کاری از دستشون بر نمیومد

ولی گاهی دختر بدی میشم


پ ن 4: بقیه تلفن ها را به کل جواب ندادم

اعصاب ندارم ... اعصاب نداشتم

مدلم اینطوریه ... الان باید توی حال خودم باشم

وقتی خوب شدم ... خوب میشم و میام با هم به اون لحظات و اون حال خراب الکی بخندیم

ولی الان ... .


نظرات 14 + ارسال نظر
Mahsa یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 15:19


تیلوی مهربونِ من...

ای جانم

دل آرام یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 15:34

لیلی۱ یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 15:45

رابعه یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 16:03

مگر می شود که همیشه خوب بود ولی می شود که توکل کرد به اون بالایی .

توکل...
مطمئنم که دستام را رها نمیکنه

خورشید یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 17:12 http://khorshidd.blogsky.com

مطمئنم که فردا پرانرژی تر از همیشه میای و مینویسی
تیلو چه خوب که گریه کردی من بلدش نیستم گاهی حس میکنم این توی خودم ریختنه چی میخواد بشه آخرش

گاهی یهو لبریز میشم
میزنه از چشمام بیرون
اصلا دست خودم نبود
اولش اصلا باور نشد... دست کشیدم روی صورتم و دیدم اشکام دارن میریزن...

ریحانه یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 17:20

از ناراحتیت ناراحت شدم عزیزم. تو مهربونی و مهربونی را یاد خیلی ها دادی. عزیز همه خوانندگانت هستی.

برات دلی شاد و لبی خندون را آرزو میکنم.
میبوسمت

مواظب تیلوی عزیز ما باش

ببخش که ناراحتت کردم عزیزدلم
شماها برام خیلی عزیز هستید

مریم یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 18:14

سلام عزیزم.خدا نکنه حالتان خوب نباشد چشم بد از شما دور من با اینکه زندگی خوبی را ندارم و هر روزم پر از استرس و ناراحتی هست اما یکی از دلخوشی هایم خواندن روزانه های شماست که تا مدتی فکر و خیال را از من دور میکند و ان لحظه های شیرین را که در زندگی ندیده ام با خواندن روزانه های شما تجربه میکنم برایتان همیشه دعا میکنم اما حسادت نه.امروزتان را نمی دانم چه کسی یا چه چیزی به ناراحتی کشانده است اما امیدوارم به برکت همین روزها سریع از بین برود.دوست تان دارم امیدوارم در کنار پدر و مادر گل تان و خواهران و خواهرزاده های عزیزتان و همچنین برادر و عروس گل تان و از همه مهمتر اقای دکتر به شادی سلامتی و عاقبت بخیری بگذرانید.ان شاالله

سلام مریم نازنینم
انشاله که زندگی بینظیری داشته باشی
امیدوارم به زودی بیای از اتفاقهای تازه بگی ... از حال خوش... از یه خوشبختی بی نهایت
استرس و ناراحتی هات بگذرن و اثری ازشون نمونه عزیزدلم
ای جانم
چقدر شما مهربونی
با این قلب بزرگت میدونم که خیلی زود با قدمهای تازه در راه تازه ... از حس های تازه برام مینویسی نازنینم

سهیلا یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 22:19 http://Nanehadi.blogsky.com

انشاءالله همیشه خوب باشی


در کنار دوستایی مثل شما مگه میشه خوب نبود

میترا یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 22:30

عزیز دلم تیلویی جانم
بهتر شدی
اینها همه دلتنگی ندیدن آقای دکتر
از خودت بی خبر نذاریمون

میترای نازنینم ممنون
مهربونم خوبم و ببخشید که نگرانتون کردم

soly یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 23:25

عزیزم
بلا دور باشه همیشه
منم وقتی سردردای شدید میگرنی میگیرم و یه چندساعت مفصل میخابم و بعدش که بیدار میشم دوباره به زندگی سلام میدم و از نو شروع میکنم به انجام دادن کارای حال خوب کن...

قربونت نازنینم
اخیش
اون سردردها خیلی باید سخت باشن...

امیر یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 23:59

با سلام
ظهر فرمودین بد اخلاقم اما من باور نکردم و حتی الان هم باورش برام سخته .
انشالله همان باشی که همیشه می دیدیم . اما بقول شما گاهی هم اینطوری شدن بد نیست تا دو روی سکه دیده شود. اما ما این گونه را هم نمی پسندیم و هم دوست نداریم که مشکل پیدا کنی که اینگونه شوی.
ساعت نزدیک 12 شب است و گفتم برای بار اخر سر بزنم ببینم وبلاگ در چه حال است که دیدم پست جدید گذاشتی.
اما موضوعی که خواستم بگم این است که

دوست ان باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

ما همیشه تیلوی شاد را دیده بودیم و در شادی و مسرتش شریک بودیم و دوست داریم در ناراحتی و رنج و گریه و اخم هایش نیز شریک باشیم
ما دوستانی نانی و نامی نیستیم دوستان جانی هستیم و به پایت جان می دهیم .

سلام دوست خوبم
لطف دارید
اینکه همراه و همدل هستید خیلی خیلی برام ارزشمنده
ممنون

نل دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 07:06

چرا دیروز اینقدر نگرانت بودم؟؟
حست میکردم...

من هم موقع ناراحتی، میخزم توی غار خودم..

کاری برمیومد درخدمتم دوست من

ای جانم به این حس های قوی شما...
چه کاری بهتر از اینکه اینهمه دوست خوبی هستی؟

ترانه دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 08:41 http://taraaaneh.blogsky.com

تیلو جان عزیزم همه ما گاهی کم میاریم. نه لوس هستی نه کم طاقت. همه ما زمین میخوریم. مهم اینکه کم کم خودمون رو بتکونیم و بلند بشیم.
امیدوارم حالت بهتر شده باشه عزیزم. اینجا فقط برای حرفهای "گل و بلبل " نیست. دوستهای تو با روی باز آماده شنیدن غر زدنها و شکایت کردنها هم هستند. دوستی یعنی همین.

راست میگی
برای همه گاهی پیش میاد
اوهوم ... خوبم ... عالی...
متشکرم که اینهمه مهربون و همراه و همدل هستید...

یک عدد مامان دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 09:03 http://Www.Kidcanser. Blogsky

تیلو بهتری؟

ببخشید که شماها را نگران کردم
ممنون نازنینم
الان عالی هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد