روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

یه حجم بزرگ مهربونی

سلام

روزتون شاد

روزتون سرحال

روزتون پر از انرژی

پر از رنگی رنگی

پراز نوشیدنی های خنک و خوشمزه

پر از اسموتی

پر از شکلات

پر از خوردنی های دلچسب

اصلا روزتون پر از دوستی های قشنگ

روز من که با پیام های محبت آمیزتون پر از رنگ و نور و شور و انرژی شد...

البته که هنوز کامنتها را تایید نکردم ... یه بار خوندم

دلم خواست هزار بار بخونم

بعد سرصبر براتون چیز میز بنویسم و بعد تایید کنم 

من خوبم

عالیم

به حال بد پر و بال نمیدم ... بالش را قیچی میکنم و میفرستمش بره پیاده روی...

الان هم پر از حال خوبم

صبح زودتر بیدار شدم

یه دوش چند دقیقه ای کوتاه و خنک گرفتم

بعد یه عالمه کرم و اسپری و عطر به خودم زدم

وقتی حس کردم حالم عالیه ... رفتم سر میز و مربای مامان پز را کنار پدرجان و مادرجان خوردم

پریدم توی تراس و گلها را آبیاری کردم

بعدش هم سریع آب تنگ ماهی را تا نصفه خالی کردم و باز آب تازه براش ریختم

حال ماهی هم بهتره ... لکه داره کوچولو میشه و ماهی هم کاملا سرحاله... زنگ زدم دامپزشکی ولی جواب درستی بهم ندادند

اگه یکی دو روز دیگه خوب نشه میبرمش دکتر...


بعدش اومدم دفتر و برگه های مالیاتی را سرجای خودشون بایگانی کردم

و از جلوی چشمم کاملا دورشون کردم

یه کمی دور و برم را مرتب کردم

دوتا طراحی عجله ای قول داده بودم که انجام دادم و برای تایید فرستادم خدمت مشتری جان

و بعد ... پیام های دلنشین و دلچسب شماها را خوندم

چقدر مهربونید آخه






پ ن 1: خدا را شکر بابت آدمهایی که خیلی خیلی خوب درکم کردند

آقای دکتر چندساعت بعد از اون لحظاتی که خیلی حالم بد بود ، مفصل باهام حرف زدند و آروم شدم

پدرجان هم ...

مادرجان و خواهرها شب باهام حرف زدند و همه چیز را به شوخی گرفتیم و کلی خندیدیم


پ ن 2: قورباغه زشت بی ریخت را قورت دادم و الان جای نگرانی نیست


پ ن 3: باید یه سری تغیرات در چیدمان دفتر کارم بدم

با اینهمه سفال و رنگ انگار دست و پام بسته شده


پ ن 4: زندگی ادامه داره

پس منم از حرکت نمی ایستم

نظرات 4 + ارسال نظر
در بازوان دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 10:05

همیشه خوب باشی تیلوی نازنینم


با وجود دوستایی مثل شما حتما اینطوری هست...

پیشاگ دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 11:03

تیلو پست قبلیتو الان دیدم
داشتم با خودم فک میکردم چقد برای تو تحمل ناراحتی ها سخت تره
تویی که همه چیزو قشنگ میبینی حتی چیزایی که به چشم من عادیه شاید
پس مسلمه که چیزی یا کسیکه مسبب ناراحتیت شده جدا حال بد کن بوده
خداروشکر که خوبی . تیلو ما همش میایم تو وبلاگت چیزای خوب خوب میخونیم و میشنویم یه بارم شریک ناراحتیات میشیم
الهی که البته هیچچچچچ وقت غم نبینی ولی وظیفمونه که همیشه و در هر حالتی کنارت باشیم عزیزم

پیشاگ جان ممنونم که هوامو داری
دوست ندارم هیچوقت حتی یه ذره ناراحت باشی ...چه برسه بخوای توی ناراحتی های من شریک بشی... خدا نکنه
انشاله همیشه شاد و سرحال باشی

امیر دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 12:46

با سلام
نمیدونم این طرز فکر درسته یا نه و آن اینکه باید حال و بد و بد حالی هم باشه تاذقدر حال و خوش و سلامتی را بدانیم. باید اخم و تخم باشه تا قیمت لبخند و شکرخند معلوم بشه. اما لازمه طی کردن بدحالی و اخم و بد اخلاقی داشتن صبر و استانه بالای تحمل است. باید ظرفیت داشت و مقاومت نمود باید مثل ارماتور موج دار مقاوم بود نه چون المونیوم تا شد و خمید. باید فولاد بود و نه سرب که زود ذوب می شود.
خدا را شکر توان و ظرفیت تحمل ات بالاست. ولی کاش حالا که تحمل می کردی فریاد هم نمی کردی. می سـوختی درد را تحمل می کردی اما بدون سر و صدا و در سکوت . دندان به جگر می زدی و صم و بکم نمی گفتی . هر چند که زود توانستی از سلک بدحالان به جرگه خوش حالان بپیوندی. برایت بهترین را ارزو می نمایم

سلام دوست خوبم
به نظرم یه کم بی قراری در سختی ها اشکالی نداری

من دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 15:20 http://me2020.blogsky.com

همیشه پر از انرژی های مثبت و حال خوب باشین

متشکرم دوست خوبم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد