روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

لبخند بزن

سلام

روزتون پر از لبخندهای شاد

استفاده از ماسک توی هوای گرم سخت و سخت تر میشه

و من این روزها تا وقتی کسی وارد دفتر نشده ماسکم را بر میدارم

همین دائما برداشتن و گذاشتنش هم داستان خودش را داره ولی در عوض حالا برای اونهایی که از پشت شیشه عبور میکنند و برام دست تکون میدن لبخند میزنم و چقدر لذت بخشه

حس میکنم هیچی جای این لبخندها را نمیگیره

دلم میخواد لبخند همه را ببینم

اصلا دوست دارم وقتی حرف میزنن غیر از چشماشون لب و دهنشون را هم ببینم

دوست دارم وقتی حرف میزنن و کلمات را ادا میکنند اون طنازی صداشون را با چشمام ببینم

کاش هرچه زودتر از دست این ماسک رها بشیم

هرچند حتی تصورش هم سخته

هنوز انگار از آدمها میترسیم ... انگار یه طور افراطی دوست داریم فاصله بگیریم... اگه بخوایم بریم یه جای شلوغ که تصور بدون ماسک رفتن هم حتی ترسناکه...





پ ن 1: دارم با آقای دکتر حرف میزنم ، میگن: فلان کار را بکن...

میگم به چه مناسبت ؟

میگن به این مناسبت که جریمه ش را پرداخت کردم

یعنی نگم براتون که سرصبحی اونقدر خندیدم که اشک چشمم در اومد



پ ن 2: دلم برای فندوق و پسته خیلی خیلی تنگ شده

نزدیک 17 روز هست که ندیدمشون

میخوام یه برنامه یهویی بزارم و برم دیدنشون



پ ن 3: تیرماه پر از تولد دوستام هست

پارسال تقریبا همشون را فراموش کردم

البته پارسال تیرماه سختی داشتم

هی دارم به خودم یادآوری میکنم و هی تقویم را نگاه میکنم 

میدونید در این مواقع بازم اون تاریخ های بخصوص یادمون میره



پ ن 4: باید یه مقدار رنگ بخرم

به اندازه کافی پول توی کارتم ندارم

مثل بچه ها که برای خریدن یه چیزی پول جمع میکنن ، هر روز یه مقداری به پولم اضافه میکنم و هی به موجودی سرک میکشم ببینم به حدنصاب رسیده یا نه

دقیقا حس همون بچگی را دارم که پول جمع میکردم تا اون وسیله دلخواهم را با پول تو جیبیهام بخرم

فقط با این تفاوت که انگار الان بی تاب ترم و اون وقتا صبورتر بودم....


نظرات 3 + ارسال نظر
رسیدن یکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت 10:01

دختر شاد بلاگستان شمایی عزیزم

راجب ماسک واقعا حرفت درسته نصف صورتمون که هویت مون رو رشد میداد رفته زیر یه تکه پارچه . و برای من یکی که غصه هام خیلی زیاده راه دررو شده برای خندیدن یا تظاهر به شادی حتی
متوجه این حال هستم اما افسوس ...

تو اونقدر قوی و پر انرژی و پر انگیزه و فداکاری که برای هممون الگویی
به خودت ببال دختر مهربون

سارا یکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت 12:06 http://15azar59.blogsky.com

سلام بر تیلوی مهربانم
آخ گفتی دلتنگی منم خیلی دلم برای خواهر زاده هام تنگ شده

سلام بر سارای مهربونم
ای جانم
این دلتنگی ها خیلی قشنگن ها... بهش که دقیق نگاه کنی یه عالمه دوست داشتن پشتشه

امیر یکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت 12:47

با سلام
خدا قوت
معمولا وقتی برای کاری بودجه کم میارن وام میگیرن تو هم وام بگیر ولی نه از بانک بلکه از بابا و بعد هم قرض ات را پرداخت کن و این قرض الحسنه است

سلام دوست خوبم
متشکرم
دیگه حساب وام های این مدت از دستم در رفته ... باید بیخیال وام بشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد