روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

یک روز تیرماهی

سلام

روزهای تابستونیتون بخیر

عجب تابستون گرمی هم هست

بطری های خوشگلتون را تند تند پر کنید از خوشمزه هایی که دوست دارید

از دتاکس واترهایی که دوست دارید

از شربت های خوشمزه و پر از تخم شربتی و خاکشیر

پر از عطر عرقیجاتی که بهتون حال خوش میده

هرکسی هر چی که دوست داره

چه فرقی میکنه

مهم این هست که حال خوش براتون ارمغان بیاره

مهم اینه که دلتون شاد باشه و حالتون عالی....

خنک بشید

لبخند بزنید

و دنیا به نظرتون زیباتر بیاد



من صبح زود اومدم سرکار

اما هر خط را نوشتم یه کاری پیش اومد و هزار دفعه تا الان از پای سیستم بلند شدم

امروز استاد جان میخوان بیان اینجا و بهم یاد بدن رنگ درست کنم

باید یه روسری حریر نرم میاوردم برای صاف کردن رنگها

قیف کوچولو میخواستم

یه عالمه پلاستیک

و ...

تا اینا را دونه دونه جور کردم شده الان ...



دیروز رفتیم باغچه

از صبح هم رفتیم دنبال مغزبادوم

بعد هم دوتایی حوض را پر از آب خنک کردیم و اول رفتیم نشستیم روی لبه و پاهامون را گذاشتیم توی آب و بعد هم ریز ریز خزیدیم توی حوض

نشستیم کف حوض و تا گردن توی آب فرو رفتیم

خنک شده بودیم و آب بازی میکردیم و خلاصه کلی کیف کردیم

بعد از ظهر هم مادرجان و پدرجان رفتند یه چرت تابستونی زیر کولر بزنن که من و مغزبادوم بساط سفال را پهن کردیم

اولین قدم ها را دارم یادش میدم و چقدر دوست داره

یادش دادم طرح ها را کپی کنه روی سفال و چقدر با دقت و تمیز این کار را انجام میده ...

میخوام یه مقداری خشت ببرم که برام کار کنه ... هم سرگرم میشه ... هم حس مفید بودن و مسئولیت میکنه و هم اینکه ریز ریز با خم و چم این کار آشنا میشه


آخر شب قبل از خواب هم سیاه قلم خریدم

چقدر خوشم میاد از این ادمین هایی که با اخلاق خوش در هر ساعتی که پاسخگو باشن بهترین برخورد را دارند

و این ادمین شیرازی یکی از همون آدمهاست

من کلا یه ارادت خاصی به شیرازیا دارم و تا حالا با هرکدوم برخورد کردم جز خوشرویی و خوبی چیزی ازشون ندیدم



صبح مادرجان سیر ترشی و سبزی خوردن و فلفل دلمه ای برای استاد جان گذاشته بودند

خودم هم چند تا هدیه ی کوچولو براشون برداشتم و یه گلسر خوشگل هم الان سفارش دادم از توی پیچ

این پیچ ماله همسایه مون هست و بهشون سفارش کردم تا ظهر برام بیارنش...

اینها را هم هدیه بدم به استاد جان

آخه استاد جان متولد تیر ماه هستند







پ ن 1: قبلا براتون گفتم که عمه جان و خانواده خونه و زندگیشون را جمع کردند و برای زندگی رفتند شمال کشور...

اینبار که زنگ زده بودند بهشون سفارش کردیم از چای خوشمزه شمالی که اهالی اونجا ازش تعریف میکنند برامون بخرن

پنجشنبه شوهرعمه که گویا اصفهان و تهران کار اداری داشتند یه سر اومده بودند و چای را آوردند

مزه ش بی نظیره



پ ن 2: آقای دکتر یه مبلغ نسبتا بزرگی را چهارشنبه باید به یه حساب واریز میکردند

گویا شماره حساب را اشتباه نوشتند ... البته اسم و فامیل را درست نوشته بودند

کارمند بانک دقت نمیکنه... ایشون هم عجله دارند و بی دقتی میکنند

و اینگونه میشود که پول را واریز میکنند به یه حساب دیگه

اون روز و روز بعد اصلا متوجه این اشتباه نمیشن تا روز جمعه

جمعه صبح متوجه شدند...

لازمه بگم تا امروز صبح من چقدر استرس کشیدم؟

خدا را شکر مشکل حل شد

و پول برگشت شد



پ ن 3: به حالتی از تابستان رسیدیم که دیگه تبخیر نمیشیم یهو تصعید میشیم



پ ن 4: یه مدل از انگورهای باغچه رسیده بودند... دیروز نوبر کردیم

جاتون خالی

این مدل انگور ، همون مدلی هست که داداش جان نهالش را از ایتالیا خریده بودند و برامون فرستاده بودند...

یادتون هست ؟



پ ن 5: دیروز کلا فراموش کردم براتون عکس بگیرم

گلهای شمعدانی جوری گل دادند که دیگه اصلا برگهاشون دیده نمیشه

کوکبها هم انگار انقلاب کردند...

اونقدر پر پشت و بزرگ و خوش رنگ و آب که گفتنی نیست

فلفلهای ریز و دلبر

گوجه فرنگی های کوچولوی پر از ناز و اطوار که به زور چند تا دونه گوچه دادند

سیب زمینی های خوشگل و کوچولو

تره و جعفری و نعنا و ریحان

و ...








نظرات 4 + ارسال نظر
امیر شنبه 12 تیر 1400 ساعت 11:59

با سلام
اگر اشتباه نکنم خودت یا دکتر هم تیرماهی بودید. چقدر خوبه خودت هم استاد شدی و شاگرد جذب کردین. افتاب داغ و حوض خنک و بعد هم با لباس خیس زیر افتاب دراز کشیدن لذتی داره که قابل وصف نیست. یادش بخیر قبلا در روستا شبای گرم تابستان در چشمه های پر اب که استخر مانند درستش کرده بودیم با لباس شنا می کردیم و تا نزدیک صبح در کنار چشمه ها بودیم و صبح زود هم می رفتیم دنبال برنج کاشتن و کارهای دیگر . در شبانه روز بیشتر از سه چهار ساعت نمی خوابیدیم و خوابمان اینقدر عمیق بود که یک ساعت ان برابر با یک روز خواب الان است. هیچ فکر و خیالی نواشتیم اما حالا ....
برایت ارزوی موفقیت می کنم .

سلام دوست خوبم
نه خودم نه دکتر هیچ کدوم تیرماهی نیستیم ولی یه عالمه دوستای تیرماهی داریم
وای از لباس خیس و زیر آفتاب خوشم نمیاد... لباسهایی که میچسبن به تن آدم و حس بد میدن...
توی شیراز هم برنج میکارن؟

ترانه شنبه 12 تیر 1400 ساعت 16:52 http://taraaaneh.blogsky.com

نوشته ات کاملا رنگ و بوی تابستونهای ایران رو داره. دلم تنگ شد. برای آب بازی توی حوض،وقتی بچه بودم و خوابیدن زیر کولر و خوردن شربت خاکشیر و تخم شربتی و..بازی کردن با خواهر زاده هام و.همه چیزهای خوبی که الان خاطره شدن.

ای جانم
زندگی کاملا ایرانی من خاطراتت را زنده کرد؟
خاطره های زیبات حس خوب داشتند
همیشه سلامت و شاد باشی

سعید شنبه 12 تیر 1400 ساعت 19:31 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
خوبی؟
اول بفرمایین که دتاکس واتر یعنی چی
من که کارم از تصعید هم گذشته دارم یهو میعان میشم
ما تو باغ خودمون استخر داریم اما خیلی بزرگه نمیشه توش شنا کرد واسه همین میریم باغ خالم و اونجا آب بازی میکنیم که البته همیشه دختر خاله جان جر زنی میکنه و همه اهل باغ رو با شیلنگ خیس میکنه

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبین
خانواده محترم خوبن؟
میدونم که میدونید دتاکس واتر چیه و دارید سر به سر من میزارید
فکر کنم همون تصعید درست تر باشه ها...
آب بازی توی این هوا عالیه

پیشاگ یکشنبه 13 تیر 1400 ساعت 09:15

تیلو چه جوری اینقد پر انرژی هستی !!!
ماشالا ماشالا
چه خوب داری به مغز بادومم یاد میدی امیدوارم هردو موفق باشین با کلی پیشرفت

سلام عزیزدلم
خوبی
والا من حس میکنم هیچکس اندازه خودت پر انرژی و مثبت اندیش نیست
اونقدر که دنیا را رنگی رنگی و قشنگ میکنی با حسهای نابت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد