روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تند تند نوشت

سلام

روزتون شهریوری

این هوای خنک دم صبح خبر از این داره که یواش یواش تابستون قشنگمون داره بساطشون را جمع میکنه تا بره

دریابید این روزهای آخر تابستونی را

روزهای کرونایی بهم یادداده گاهی فرصتها چنان بی بازگشت هستند که فقط حسرت به جا میماند

پس باید از تک تک لحظه ها با بهانه و بی بهانه برای شاد کردن دیگران و مهربانی استفاده کنیم

بدون هیچ دلیلی روزها را برای خودمون خاص کنیم

جشن بگیریم

پیام بدیم به عزیزانمون

دوستانمون را یاد کنیم

گاهی یه هدیه بی مناسبت

گاهی یه دلنوشته کوتاه

و هرچیزی که به ذهنمون میرسه که میتونه دلخوشی بشه برای یه نفر و لبخند به لبش بیاره


یادتونه قلمه های کوچولو کوچولو هدیه میدادم

هدیه قشنگ و سبز و پر از احساس

بازم از این کارها بکنیم

الان فصل خوبی هست برای قلمه زدن

از گل و گیاهی که اطرافمون هست قلمه بگیریم و به دیگران هدیه بدیم

مهربونی کردن ساده ست ولی نیاز به دقت و ریز بینی داره


جمعه را توی باغچه گذروندیم

سه تایی

با عزیزانمون ویدیو کال کردیم

پودر رنگ برده بودم که رنگ درست کنم و یه عالمه از روزمون به درست کردن رنگها گذشت

انارهایی که منتظر پاییز بودند و بی قراری میکردند یکی یکی خودنمایی میکنند

یه درخت هلوی خیلی زیبا داریم که هرچی از زیبایی این روزهاش بگم کم گفتم

واقعا یکی از زیباترین نقاشی های خالق هست این درخت

با رنگهای بی بدیل

خلاصه که جمعه هم گذشت

امروز صبح هم تند تند دوش گرفتم

صبحانه خوردم

پیاده روی کردم

اومدم دفتر سفالها را مرتب کردم

یه برنامه کوچولو نوشتم

میخوام وسط این هفته خودم را به کوره برسونم

برای همین تند تند دارم تلاش میکنم که از برنامه ها عقب نمانم



پ ن 1: خاطره ها آروم آروم کم رنگ میشن

بعد جاشون خاطره های پررنگ تر میگیره

و باز این چرخه ادامه داره...

دوست دارم این خاطره های پررنگ و کمرنگ از من در ذهن دیگران، همشون رنگی رنگی باشن


پ ن 2: این هفته هم تولد پسته را داریم هم خواهرجان

پسته ی ما یکساله میشه


پ ن 3: هیچ کادویی نخریدم

هیچ ایده ای هم براش ندارم


پ ن 4: آقای دکتر ...

اونقدر این روزها توی زندگیم پررنگ هستی که نمیدونم چی بنویسم ازت

میترسم از روزهای پیش رو

نگرانم

ولی تو روز به روز بیشتر بهم نشون میدی که عین کوه پشتمی...



نظرات 2 + ارسال نظر
سعید شنبه 6 شهریور 1400 ساعت 12:18 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی جان
خوبی؟
من که کم کم دارم صدای پای پاییز رو میشنوم
همیشه از حس و حالی که تو نوشته هات هست لذت میبرم
اینو قبلا هم بهت گفتم
خدا شما و آقای دکتر رو برای هم نگه داره
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی چو بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبی؟
منم صدای پای پاییز را میشنوم

امیر شنبه 6 شهریور 1400 ساعت 13:52

سلام
دلم برای عنوان هایی که انتخاب می کردی لک زده قبلا جملات کوتاه زیبایی انتخاب می کردی . اما حالا....
امروز نوبت واکسن داشتم اما حالت سرما خوردگی دارم نرفتم و قرص ویتامین ث و سرما خوردگی می خورم . تا بهتر که شدم بروم و واکسن را نوش جان کنم .
کرونا بیداد می کند با هر زنگ تلفن خبر مرگ عزیزی داده می شود یکی از بهترین همکارام که خیلی صمیمی بودیم دیروز فوت کرد و حسابی شوکه شدم و هنوز باورم نمیشه که ...
سراغ هر کس را می گیرم می کویند خانوادگی کرونا گرفته اند در کشور ما تنها چیزی که جهش تولید داشته کرونا است.
حسابی از همه چیز زده شده ام نه شور و اشتیاقی نه امید و ارزویی نه ....
دروغ و نیرنگ و فتنه همه جا فراگیر شده است. کو ارشی که باتیر و کمانش رهایی اورد. کو رستمی که حافظ ایران باشد کو کوروش و داریوش کو نادر جهانگشا کو چلطفعلی خان زند که با شمشیرش حافظ امنیت کشور باشد
هر چه هست دروغ و تزویر و ریا

سلام دوست خوبم
مایعات زیاد بنوشید
انشاله که خیلی زود سلامتیتون را بدست میارید
امان از خبرهای بد
امان از اینهمه تلخی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد