روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

میوه درخت کاج

دوباره سلام


وسایل را گذاشتم توی ماشین و راه افتادم سمت کوره

بشقاب و سینی ها را خیلی بسته بندی نکردم

همینطوری گذاشتمشون توی ماشین و راه افتادم

اونجا تحویل دادم و یه خوش و بشی با خانم کوره کردیم و یه کمی فلفل هم براش برده بودم ، بهش دادم و برگشتم سمت دفتر

طبق روال این مدت ، اول سالاد و دوغم را سرصبر خوردم

بعد رفتم سراغ ناهار

مادرجان یه کوکو سبزی خیلی خوش عطر پخته بودند که وقتی شروع کردم به خوردن متوجه شدم طعمش هم مثل عطرش بینظیره

بعد هم نماز خوندم

چند دقیقه نشستم توی سجاده نماز و یهو انگار شارژ شدم

شروع کردم به تمیز کاری

سفالها را به طور موقت جمع کردم

بسته بندی کردم

رنگها را جمع و مرتب کردم

یه سری وسایل را جابه جا کردم

میزها از ترانس دیروز پر از لک شده بودند

داشتم دستمال میکشیدم که یهو چشمم افتاد به میوه کاج روی کیس کامپیوتر...

سالهاست این میوه کاج روی کیس کامپیوتر من جا خوش کرده

پرت شدم به خیلی سال پیش

به اون سال بهار

وقتی که با آقای دکتر یه جایی که خیلی دوستش داشتیم قدم میزدیم

لابلای حرف زدنا خم شدم و یه میوه کاج از روی زمین برداشتم

به آقای دکتر گفتم خیلی خوشم میاد از این میوه های کاج

همینطوری که حرف میزدیم آقای دکتر رفتند سمت یه درخت و یه دونه بزرگ و خیلی قشنگ برام آوردند

گفتند اگه میخوای یادگاری نگه داری اینو نگه دار قشنگتره...

و این شد که سالهاست این میوه ی کاج روی کیس کامپیوتر من نشسته

یه خاطره قشنگ

دیگه نشد بریم اونجا

دیگه نشد اونطوری کنار هم قدم بزنیم

از یه جایی دیگه حتی نشد اونطوری عطرش را نفس بکشم

گرمای دستاش روزهاست از دستام دوره

اما ...

اما خاطره ی قشنگ اون روز توی ذهنم پررنگه هنوز...




حالا تو یه عصر تابستونی

توی روزهای شهریوری

توی سایه روشن یه بعدازظهر

میزها را دستمال کشیدم و توی جای خالی سفالهایی که مدتی هست مهمان دفترم هستند ، یک ظرف کوچولو شکلات و دوتا جوانه ی شمشاد و یک میوه کاج گذاشتم و دارم عطر دمنوشم را نفس میکشم

نمیخوام بقیه روز را از دست بدم

میخوام استارت کارهای مدرسه ها را بزنم

امروز دوتا مدرسه بهم زنگ زدند

شاید باید یه کمی جدی تر کار را شروع کنم ....




نظرات 3 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 8 شهریور 1400 ساعت 18:20

با سلام
چقدر خوب است مدرسه نام مدرسه راه مدرسه کیف و کفش مدرسه دفتر مشق و کتاب مدرسه روپوش و مقنعه مدرسه بقول قیصر امین پور
باز امد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه

بوی ماه مهر ماه مهربان
بوی خورشید پگاه مدرسه

از میان کوچه های خستگی
می گریزم در پناه مدرسه

زنگ تفریح و هیاهوی نشاط
خنده های قاه قاه مدرسه

چقدر زیبا بود مدرسه و قدر ندانستیم و دلخوش تعطیلی ها و روزهای اخر هفته بودیم . دلخوش پایان سال تحصیلی و تعطیلات سه چهار ماهه تابستان .
بگذشت ان ایام و هرگز تکرار نخواهد شد.
در مورد میوه کاج می توان ان را رنگ کرد و یا نقاشی کرد روی نقاشی خدا و یا با خط عروس خط ها یعنی نستعلیق بیتی شعر بر ان نوشت و لذت دیدن ان را صد برابر کرد.

یاد ایامی که در گلشن نگاری داشتیم
در میان لاله و گل گعذاری داشتیم ...

یاد باد ان روزگاران یاد باد ...

سلام دوست خوبم
دوستای قدیمی تر شاید یادشون باشه
یه زمانی با پدرجان رفتیم یه جایی که یه عالمه درخت کاج بود و پر از این میوه ها
اون وقت یه عالمه از این میوه های کاج جمع کردیم و آوردیم و رنگ زدیم و یک تنگ خیلی بزرگ هم خریدیم و این میوه های کاج را ریختیم داخلش و با شمع تزیین کردیم
توی خونه قدیم که طبقه بالا سالن بزرگ پذیرایی داشتیم یه میز بزرگ چوب گردو هم گوشه سالن بود که این تنگ بزرگ با تزییناتش شده بود زیبایی اونجا
سال آخر قبل از اسباب کشی یه روزی توی زمستون بدون هیچ علتی تنگ شیشه ای خود به خود شکست یه عالمه میوه کاج و تخم مرغ سفالی و اکلیل و شمع بی خانمان شدند
و بعد هم موقع اسباب کشی دیگه میوه های کاج را با خودم نیاوردم...

لیلی۱ سه‌شنبه 9 شهریور 1400 ساعت 00:25

همه پست هات قشنگه اما این یکی از همه قشنگ تر
عشقت موندگار و ابدی


بهم لطف داری لیلی عزیزم

در بازوان سه‌شنبه 9 شهریور 1400 ساعت 18:51

تیلو جانم چقدر میفهمم خط به خط این پست رو
همیشه عاشق و دلخوش باشی

ای جانم
چقدر خوبه که عاشقی نازنینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد