روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

صدای گنجشکهای بازیگوش

سلام

روزتون زیبا و پر از نور

هوای بهاری آدم را به پرواز در میاره

حتی اگه یه غم بزرگ توی دل آدم خونه داشته باشه ، نباید باعث بشه که چشمای آدم به روی زیبایی ها بسته بشه

زیبایی های دنیا هنوز وجود دارند

خداوندی هست که موهبت زندگی کردن و نفس کشیدن را بهم داده

خداوندی که یه عالمه نعمت و یه عالمه چیزهای خوب برام آفریده

خداوندی که توی سختی ها کنارم بود

هزاران بار بغلم کرد

هزاران بار حس کردم که دستام توی دستاشه

اگه اتفاقی افتاده که خوشایند دل من نیست دلیل نمیشه که چیزی از مهربانی و لطف خدا به من کم شده

یقینا حکمت و صلاحی پشت تمام این ماجراها هست

هرطوری شده پنجره های دلتون را باز کنید

صدای قشنگ گنجشکها... این هوای لطیف ... اینهمه جوانه و زیبایی را حیف هست که از دست بدیم

همیشه معتقد بودم اسفند یک فصل جداگانه هست

یک فصل بینظیر و بی بدیل

شاید مثل هرسال شوق و شور ندارم ولی هنوز زنده ام و تا زنده ام زیبایی ها را چشمام میبینه....




خیلی هاتون منو میشناسید

همیشه سعی خودم را کردم که خیلی متعادل باشم

نه از این ور بوم بیفتم نه از اون ور

البته که آدمیزاد هست و یه جاهایی چشماش اشکالات خودش را نمبینه

این مواقع هست که دوستای آدم ، دور و بریها باید به دادش برسن و بهش گوشزد کنند

خلاصه که من سعی میکنم حد تعادل را داشته باشم

حالا تا چه حد موفقم یه برداشت نسبی هست...

من از اون حامیهای سینه چاک محیط زیستی نیستم

ولی تا جایی که عقل و دانش خودم بهم اجازه میده سعی میکنم از مصرف گرایی به نفع محیط زیست خودداری کنم

خیلی وقتا هم توی مصرف به خصوص پلاستیک حساس تر عمل میکنم

خیلی از وسایل مصرفی اطرافم را تا جایی که امکانش هست حفظ و نگهداری میکنم با همین ایده که هرکسی باید به سهم خودش مراقب محیط زیستش باشه

همونطوری هم که میدونید از اون دسته آدمهای حامی حیوانات نیستم

ولی نه خودم آزاری به حیوانات میرسونم و نه اجازه میدم در اطرافم این اتفاق بیفته

کما اینکه نظرات خاص خودم را هم دارم در برخورد با حیوانات به خصوص حیوانات خیابانی...

خلاصه که دیروز چند تایی از پمپ ها و وسایل میناکاریم را خودم تعمیرکرده بودم که استفاده بیشتری بشه ازش کرد و با خنده و مسخره یکی از دوستانم روبرو شدم

باهاش در این مورد حرف زدم

میخواست منو مجاب کنه که منم مصرف گرایی اشتباه دارم که البته من خودم اینو قبول داشتم و اصلا نیاز به توضیحات نبود

ولی بهش گفتم هرکسی میتونه حداقل یک قدم کوچیک هم شده برداره و همین قدمهای کوچیک کوچیک آدم را به مقصد نزدیک و نزدیک تر میکنن

یادمون نره قبلا هم در مورد خرده عادتها با هم حرف زدیم

حالا هم قدم های کوچولو همون خرده عادتها را ایجاد میکنند

با همین قدم های کوچولو ولی همیشگی به سمت بهتر شدن بریم





پ ن 1: جراحی چشم مادرجان خوب پیش رفت

و فعلا در دوران نقاهت هستند


پ ن 2: مهربونی آدمهای دور و برم همچنان وجود داره و این منو دلگرم میکنه


پ ن 3: خیلی ریزریز و آروم دارم روی تقویم کار میکنم


پ ن 4: دلخوشم به خاطرات... به عکسها...

ولی هنوز اونقدر شجاعت ندارم که برم سراغ فیلم ها و صداها...


پ ن 5: باید حرف بزنم

بازم لبریز شدم از کلمه

نظرات 5 + ارسال نظر
پریناز چهارشنبه 4 اسفند 1400 ساعت 13:47

عمل آب مروارید دو تا مراقبت میخواد ..یکی گریه مطلقا ممنوع دوم نور آفتاب
سلامت باشن مادر عزیزت
اسفند واقعا یه فصل جداس ..بعد چند ماه رخوت طبیعت و تاثیر ناگزیرش بر زندگی آدم ناگهان این ماه همه چیز بیدار میشه طراوت و جنب و جوش تمام جهان اطرافو در برمیگیره و ناخودآگاه یه دلخوشی یه امیدواری به قلب آدمیزاد میاد خصوصا اینکه کشور ما در آستانه رسم بی نظیر نوروز قرار میگیره و دلخوشیها و دلشادیها چند برابر میشه

ای داد
گریه را که کاریش نمیتونم بکنم و گاه و بیگاه گریه شون میگیره
کاش همه شاد باشن توی اسفندماه

سعید چهارشنبه 4 اسفند 1400 ساعت 14:29 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جان
خداروشکر که حالت بهتره
از تو توقعی جز این نمیره که در هر حال شاد زندگی کنی
منم با نظرت در مورد مصرف گرایی کاملا موافقم
شاد باشی دختر عموی گل

سلام پسرعموجان
متشکرم
دارم همه تلاشمو میکنم

رسیدن چهارشنبه 4 اسفند 1400 ساعت 21:30

خدا رو شکر که مادر خوبه
سلامت باشید عزیزم

متشکرم عزیزدلم

جازی پنج‌شنبه 5 اسفند 1400 ساعت 01:07

با سلام
خوشحالم که داری خودت را یواش یواش پیدا می کنی و با واقعیات کنار امده ای و زندگی را زیبا می بینی و از جیک جیک گنجشکان لذت می بری بقول شما اسفند فصل دیگری است . یادش یخیر قبلا در مورد سبزه درست کردن و با جوراب روی کوزه های سفالی سبزه رویاندن و یا از مدتی قبل تر اعلام می کردی از الان باید هسته های مرکبات را خیساند و کاشت تا برای شب عید اماده بشه و یا وسایل پخت سمنو را یواش یواش اماده می کردین . چقدر داستان های شیرین می نوشتی سریال یک زندگی را هر روز برایمان می نگاشتی سر حوصله و با دقت ادامه میدادی و یا شعر و دلنوشته هایت را برایمان می نوشتی
کاش همان تیلو میشدی

سلام دوست خوبم
واقعا کاش همان تیلو میشدم ولی دیگر بعید است
البته همه انسانها هرروز در حال تغییر هستند
من از سبزه درست کردن مینوشتم بخصوص سبزه هایی با بذر چغندر و کدو که خیلی زیبا میشن ولی هیچوقت جوراب روی کوزه نکشیدم و اصلا تا حالا تجربه این کار را ندارم
پختن سمنو را هم هیچوقت تجربه نکردم
ولی من کلی کار داشتم اسفند ماه که میشد ... امسال کلا تعطیلم هنوز

نیلو2 جمعه 6 اسفند 1400 ساعت 21:41

سلام خانم تیلوی عزیر.
غم از دست دادن عزیزان خیلی سخته اما یک زمانی برای اطرافیان باید زندگی کرد. من همیشه برای همه کارام با بابا مشورت می کردم، وقتی بابا فوت کرد تا مدتها وقتی می خواستم تصمیمی بگیرم یکدفعه شماره بابا رو می گرفتم تلفن زنگ می خورد زنگ می خورد و من ....
هفته های اول تو محل کار یکدفعه از پشت میز کنده میشدم می خواستم برم خاکارو بزنم کنار بیارمش پیش خودم خیلی سخت بود و خیلی سخت بود
اما گذشت زمان می خواد و همانطور که نوشتم به خاطر اطرافیان باید زندگی کرد ضمن اینکه اعتقادات ما بهمون کمک میکنه این راهیه که همه ما میریم.
خداروشکر کم کم دارید کار رو شروع می کنید.
خانم تیلوی پر انرژی ما، مطمئنا این دوران را طی می کنه . فقط خیلی مواظب مادر باشید که در منزل هستند و روزای سخت تری رو نسبت به شما و خواهرها می گذرونند.
شاد و قوی باشی عزیزم.

سلام نیلوی نازنینم
وای از این درد مشترک
خدا خودش بهمون کمک کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد