روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

کی بهتر از تو که بهترینی ....

سلام

روزتون زیبا

ذهنتون پر از ملودیهای شاد

زندگیتون روی ریتم آرامش

من میرم ورزش میکنم ولی به جای اینکه انرژیم تخلیه بشه پر از انرژی میشم

بعد دلم میخواد بازم بپربپر کنم ... ولی دیگه ساعت تمام میشه و همه دست میزنن و هورا ...

به مروارید جون میگم فکر میکنی اینهمه انرژی اثر این ویتامین سی هست که میخورم؟

میگه : نه... این انرژی صرفا ماله خودت هست


دیروز سرراه رفتم سرزدم به پدرجان

گلها دیگه همشون خشک شدند...

معلومه توی این آفتاب هیچی باقی نمیماند

گلهای ناز هنوز سرحال و زنده اند... ولی شمعدانی ها و میناها و میخک ها دیگه خشک شدند

گلهای خشک را از توی گلدانها در آوردم و فقط نازهای پر از گل باقی ماندند

دوست دارم اونجا همیشه پر از گل و سرسبز باشه

ولی فکر نمیکنم توی این آفتاب گل دوام بیاره

باید صبر کنم تا شهریور

بعدش رسیدم خونه و ناهارخوردیم و بیهوش شدم

انگار خستگی و کم خوابیدنهای چند روز یهو خودشون را نشون دادند

وقتی بیدار شدم یه قهوه ی خوشمزه درست کردم

برای خودم با یخ... برای مادرجان مثل همیشه داغ

بعدش نشستم پای میناکاری

ساعت نزدیک 10 شب بود که به مادرجان گفتم بریم یه سر به عموجان بزنیم؟

موافق بودند

دوتایی رفتیم و تا برگردیم ساعت نزدیک 1 بود

با عموجان در مورد اون دوست اون یکی عموجان صحبت کردم و ایشون خیلی ریلکس برخورد فرمودند و گفتند جای هیچ نگرانی نیست!

خب حتما نبود دیگه





پ ن1: مغزبادوم کتابهای زبانش را داده تا براش فنر کنم

به مقداری برچسب و دوتا مینی ماژیک هایلایت براش میزارم روی کتابهاش

یادتونه یه دوره زبان آنلاین داشت و خیلی علاقمند بود؟

حالا دیگه دوست داره کلاسها حضوری باشه


پ ن 2: خواهرجان میره کلاس آموزش انواع پیتزا

یه هات کیک خوشمزه پخته بود و یه تکه ش را برامون آورده بود

چقدر کلاسهای آشپزی و دوره های آموزشی خوب هستند

چقدر نکات خوب یاد میدن


پ ن 3: تمام اونایی که روز عید ازم نوت بوک جادویی هدیه گرفتند ازش بینهایت خوششون اومده

اگه میخواین به کسی هدیه ی کوچولو بدین بزاریدش توی گزینه هاتون


نظرات 10 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 10:47 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم واقعا مشکلی نباشه
شاید دوست عموجان دلش براش تنگ شده بوده!
اون نوت بوک ها که میگین واقعا نوت بوکند یا اسباب بازی؟

سلام جناب دکتر
والا چیزی که من متوجه شدم بیشتر حس فضولی بوده و میخواسته ببینه من چی میگم
نوت بوک... به معنای دفترچه یادداشت ...
برای بزرگترها هم جالب هستند... والا من خودم هم خیلی خیلی ازش خوشم اومد
عکسش را توی اینستا دیدید؟
برای یادداشت نوشتن و نقاشی کردن عالی هستند
مثلا یکی بخرید و بچسبونید به در یخچال ... هرکی رد میشه یه چیزی مینویسه... یه شکلکی میکشه و کلی شاد و مفرح میشه
حتی یه دونه ش را بزارید روی میز هال... ببینید چه عکس العملهای جالبی میگیرید

ربولی حسن کور دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 11:11

آهان!
من فکر کردم از اون نوت بوکهای الکترونیکی هستند!
نه تا به حال ندیدم. چون اصولا اینستا ندارم. حالا یه سرچ میکنم ببینم چیه ممنون

نه یه دفترچه کوچولو ... البته فروشنده بهش میگفت تبلت جادویی
ولی به نظر من یه دفترچه کوچولو هست
برای نوشتن... شاید جایگزین تخته وایت برد

الی دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 11:13

سلام تیلوی مهربون و عزیزم، امیدوارم خوب باشی امروز دلم تنگ دوستان وبلاگی شد، ای جانم به تو و مهربونی هات و هدیه های خوشکلت، من عاشق هدیه گرفتنم ولی اصولا باید هدیه بدم کسی بهم هدیه نمیده

سلام به روی ماهت
چقدر خوبه که بهم سر میزنی
هدیه دادن و هدیه گرفتن هر دو کیف داره
ولی گاهی هدیه گرفتن همه خوبه ها.... این را از اون جهت میگم که مثل من بیشتر در حال هدیه دادنی تا هدیه گرفتن

ملیحه دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 12:16

سلام عزیزم چه خبر از خورشید جان؟ نگرانشم راه ارتباطی هم ندارم باهاش

سلام عزیزدلم
من بهش تلفن زدم و جواب نداد
در اولین زمانی که ازش خبری دریافت کنم برات مینویسم حتما

سارا دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 15:47 http://15azar59.blogsky.com

داشتن کمد هدیه های متنوع بنظرم واقعا ایده خیلی خوبیه من تاحالا بهش فکر نکرده بودم همیشه فقط سر مناسبتی که میشد هدیه ای میگرفتم اما الان هر وقت چیزی ببینم قشنگه و مناسب هدیه سعی میکنم تهیه کنم تا به وقتش دنبال ایده و هدیه نخوام بگردم
چیزای خوبی بهم یاد میدی تیلو جون رنگی رنگیه من

من خودم از شماها کلی چیز میز یاد میگیرم
بخصوص خودت که یه مدتی بهمون شیرینی و کیک یاد میدادی
نکاتش را میگفتی
چقدر خوب بود
عکس کیک های خوشگلت را میزاشتی...
سعی کن هدیه هایی بخری که به درد هر سن و سالی بخوره

لیلی دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 16:00 http://Leiligermany.blogsky.com

فکر می کنی این نوت بوک ها برای پسرها جذاب باشه؟ تا چه سنی به نظرت مناسبه؟
تو شهر ما هم تمام گل ها خشک میشن الا این نازها ولی توی آفتاب رنگ برگ هاشون خیلی پریده میشه

بله
به خصوص اگه پسرها مثل وروجک های ما نقاشی را دوست داشته باشن
برای اسم فامیل هم خیلی باحاله
حتی برای خودمون اگه دوست داشته باشی هر روز یه جمله خوشگل برای خودت بنویسی
مزار پدرجان من هم وسط آفتابه.... برای همین گلها توی این فصل دوام نمیارن

آرزو دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 16:42

سلام دوست پر انرژی
منم همیشه ی خدا برای بچه ها جایزه کنار گذاشته دارم.قیمت تبلت جادویی ها رو میشه بگی و اینکه از کجا خریدی؟

سلام دوست خوبم
بستگی به مدل و مارک قیمتهای مختلفی داره
من 120 خریدم... ولی توی دیجی کالا دیدم که ارزونتر بود

سعید دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 16:53 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
خدا قوت
بهتره یه تماس با خود عموجان بگیری و از نگرانی در بیای
انشالا که چیزی نیست

سلام پسرعموجان
متشکرم
خداوند حافظ و نگهدارتون باشه
تماس گرفتم ... همون روز... هیچی هم از این دیدار دلهره آور نگفتم
چه کاریه ... دلواپسی را الکی منتقل کنم

رسیدن دوشنبه 19 تیر 1402 ساعت 23:41

تیلو جان کلا کلاس های ورزشی و مخصوصا هنری خیلی خوبن . من کلاس آشپزی، موسیقی خیلی دوس دارم برم
اصلا خیلی هنرهای دیگه دوس دارم برم مثل شمع سازی و صابون سازی وااایییییی .
یا حتی دلم میخواد خطاطی و کالیگرافی امتحان کنم
انگار هنری نیس که من دلم نخواد تجربه ش کنم
تو ورزش ها شنا و بسکتبال رو خیلی دوس دارم .
اما دیگه تایم و جون ندارم . میدونی که رفتم تو خرید وقت آزاد دیگران

وای ساره جونم منم کلاسهای هنری را خیلی دوست دارم
ولی نمیدونستم که از کلاس ورزشی اینقدر انرژی میگیرم
سالها بود که کلاسهای ورزشی را کنار گذاشته بودم
منم شمع سازی و صابون سازی را خیلی خیلی دوست دارم یاد بگیرم
کالیگرافی که خودش یه دنیاست
شنا را به خاطر حساسیت به کلر و اون بیماریهای پوستی خیلی دوست ندارم
ورزشهای گروهی و رقص را ترجیح میدم به ورزشهای حرفه ای
خیلی برام جالب بود اون خریدن وقت....

لیمو چهارشنبه 21 تیر 1402 ساعت 09:05 https://lemonn.blogsky.com/

سلام تیلوجان
من در زمان بپر بپر انرژیم زیاده اما بعدش خسته ام.
والا این خورشید داره آدمها رو هم میخشکونه چه برسه به گل و گیاهان طفلک.
پ.ن۲: وای دلم خواست کاش من هم میرفتم.

سلام به روی ماهت
من نمیدونم چرا بعد از باشگاه به جای اینکه خسته باشم تازه پر از انرژی هستم
راست میگی... همه گلهای مزار پدرجان خشک شدند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد