روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شکل نوری و شبیه باد / توی هیچ چیز جا نمی شوی / تو کنار من کنار او ولی / تو تویی و هیچ وقت ما نمی شوی

سلام

شنبه تون زیبا

روزتون قشنگ

دلتون پر از حس و حال خوب



دوست جونای من ... این باشگاه رفتن کل حال و روحیه منو زیر و رو کرده

اونقدر بهم حس خوب داده که گفتنی نیست

بدنم داره فرم میگیره و این توی 9 جلسه خیلی محشره

امیدوارم رها نکنم ورزش را

چون خودم را میشناسم و به ورزش کردن خیلی خیلی تنبلم

ولی اونقدر این باشگاه رفتن بهم روحیه ی خوبی داده که گفتنی نیست

وقتی می ایستم اونجا جلوی اون آینه قدی و همراه و هم ریتم با مربی حرکات را انجام میدم و یه جایی قلبم اونقدر تند تند میزنه، انگار بال درآوردم و دارم پرواز میکنم

من کلا انرژیم زیاده

با ورزش کردن به جای اینکه انرژیم تخلیه بشه تازه انگار پر انرژی تر هم میشم ... پر از انرژیهای خوب

منو تشویق کنید... منو دعوا کنید... هرکاری میخواین بکنید ولی نزارید که باشگاه را رها کنم

دلم میخواد مثل سولماز که پارسال شروع کرد و یکسال گذشته ولی همچنان داره ادامه میده بیخیال ورزش نشم

یا مثل ترانه که هرروز هرجوری شده ورزش میکنه

تردمیلم را وقتی میخواستم بیام این خونه چون توی اتاقم جا نبود -ردش کردم رفت

ولی حالا دیگه اصلا دلم تردمیل و پیاده روی نمیخواد

دلم میخواد همینطوری برم جلوی آینه قدی باشگاه بایستم و دونه دونه حرکات را با مربی پیش برم

مروارید جون هم خیلی پرانرژی هست ... هر روز یه مدل تمرینات جدید میده و کلی ما را سرحال میاره

خلاصه که هی میام اینجا از باشگاه و ورزش میگم ، ببینم چند نفر تشویق میشید و بهم میگید که ورزش را شروع کردید



پنجشنبه صبح رفتیم باغچه

مثل همیشه ... علف ها را هرس کردیم ... سبزی چیدیم... آبیاری کردیم

بعدش هم رفتیم سر مزار پدرجان

نزدیک ظهر مغزبادوم را از خونشون برداشتیم و رفتیم سمت خونه

یه کیک کوچولو پختم براشون

و فسقلیا و خواهر رسیدن

قیمه مامان پز را خوردیم و دور هم بودیم

فسقلیا تا جایی که تونستند شیطنت کردند

برای شب هم اون خواهر و همسرش اومدند

پیتزا درست کردیم و تا آخر شب دور هم بودیم

وقتی بچه ها رفتند افتادم به جون آشپزخونه

ظرفها را چیدم توی ماشین به اضافه چدن های گاز

با مایع  سیف گاز و هود را حسابی برق انداختم / حتما ازش استفاده کنید که خیلی مارک خوبی هست

کابینت ها را دستمال کشیدم

بعد هم سینک و شیرآلاتش برق انداختم

ظرفها را جمع و جور کردم و گذاشتم سرجاهاشون و در نهایت نزدیک ساعت یک و نیم با یه آشپزخونه دسته گل رفتم برای خواب


جمعه تا نزدیک 9 خواب بودم

بیدار شدم و بعد از صبحانه به گلهای توی تراس رسیدگی کردم

بعدش هم گلهای سرسرا

بعددیگه تا ظهر لم دادم روی کاناپه و کتاب خوندم

من توی کتاب خوندن خیلی کند هستم ... یعنی دوست ندارم رمانم را تند تند بخونم

از مدل آدمهایی هستم که کلمات را مزه مزه میکنن

باید آروم آروم بخونم و هر جمله را حس کنم

ناهار را که خوردیم مادرجان پیشنهاد خونه خاله را داد

دوش گرفتیم و آماده شدیم و ساعت 4 اونجا بودیم

باورتون میشه یک ماه و خرده ای بود اونجا نرفته بودیم؟؟؟؟؟؟؟

خاله اینا ناهار نخورده بودند و آبگوشت داشتند

ساعت نزدیک 5 کنار اونا یه کوچولو آبگوشت و ترشی خاله پز را مزه کردیم

ساعت 9 هم نان سوخاری و پنیر و گردو

خاله به زور یه کاسه کوچولو از مربای آلبالوش را به خوردم داد... و نگم براتون که واقعا مزه بهشت میداد

ساعت 11 عموجان زنگ زد که چی شده ... دو شب هست به ما سر نزدی

ساعت 12 بود رفتیم پاتوق عموجان

تا برسیم خونه و مسواک بزنیم و بریم توی رختخواب ساعت یک و نیم بود

آقای دکتر را از خواب بیدار کردم و بیدار کردن همانا و تا ساعت 3 داشتیم حرف میزدیم 

باورتون نمیشه صبح با چشمایی که باز نمیشد پریدم توی حمام و دوش گرفتم و سرحال شدم

سروقت رسیدم باشگاه ....

الانم اومدم دفتر و یه لیست بلند بالای کار در انتظارمه

البته لابلای این پست مجبور شدم چندین کار عجله ای را به سرانجام برسونم ... وگرنه ساعت 9 و چهل و پنج رسیدم دفتر




پ ن 1: اون کرم که خریده بودم و اسپری خراب داشت را یادتونه

فروشنده یه دونه دیگه ش را صحیح و سالم داده بود دختر دایی برام بیاره


پ ن 2: قرار شد آلاله هم باهام بیاد باشگاه


پ ن 3: میخوام یه جفت کفش از یکی از این پیچ های حراجی برای باشگاهم بخرم

خواهر قبلا ازش خرید کرده و راضی بوده

ببینم چی میشه

نشونتون میدم


پ ن 4: وقتی پستچی برام بسته میاره خیلی ذوق میکنم

درسته که خودم خریدم و میدونم که از راه میرسه

ولی یه حس خوب داره


نظرات 6 + ارسال نظر
ربولی حسن کور شنبه 24 تیر 1402 ساعت 11:42 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
یعنی جرات دارین ورزشو ول کنین
این جوری خوب بود؟


سلام جناب دکتر
این اوج اون حالات عصبانی تون بود؟
من که واقعا دیگه فکر نکنم تا سالها ورزش را رها کنم با این مدل گفتن شما

بهار شیراز شنبه 24 تیر 1402 ساعت 12:10

سلام دوستم...من از سال هشتاد تا 96 تو باشگاه ها ولو بودم اینقدر که خوش میگذشت خستگی از رو میرفت...
با بچه های باشگاه روزگارانی داشتیم، برنامه های مختلف از تورهای ساعتی و روزانه به شهرهای اطراف گرفته تا برنامه چهار روزه قشم...
سال 96 خونه مون رو عوض کردیم و از بچه ها فاصله گرفتم اما پیاده روی در دستور کار هست هنوز اونم هر روز صبح... بخاطر مشکل گوش ام نمی تونم باشگاه برم ولی چیزی از شیطنت ام کم نکرده ...
این تیلوی بیش فعال من هم نیاز داره به باشگاه... آنچنان اعتیاد بهش پیدا کنی که دیگه نتونی ترک کنی ...انشالله

سلام عزیزدلم
افرین
16 سال مداوم ... به زبان ساده ست ... خیلی پشتکار میخواد ... عالیه
یه کمی سنم زیاد شده و گاردی که در اطرافم هست اجازه نداده با کسی صمیمی بشم
با همه بچه های باشگاه خوش و بش میکنم و سر به سرشون میزارم
مربی جان را هم خیلی دوست دارم و باهاش حرف میزنم
ولی همچنان دوستی ایجاد نکردم
کاش منم همینطوری معتاد باشگاه بشم ... پیاده روی هر روزی عالیه ... کلا حس میکنم یه کمی تنبلم توی ورزش کردن

سارا شنبه 24 تیر 1402 ساعت 12:36 http://15azar59.blogsky.com

وای من عاشق مربای البالو هستم مامانم زحمت کشیدن یه شیشه بزرگ بهم دادن
.
منم این ۴ روز مرخصی را حسابی خوش گذروندم غیر از ۴ شنبه که نمیدونم اون دردها چرا سراغم اومدن ولی خب من پررو تر از اونم که بهش اهمیت بدم

اخه مربای آلبالو خیلی خووووووووووووووووبه
شربتش را هم خیلییییییییییییییییییی دوست دارم
کلا مربا دوست دارم
ولی چون بعد از اون چالش شکر تا جای ممکن از شکر پرهیز میکنم اصلا مربا و شربت اینطوری نمیخورم ... ولی خاله دیروز منو مجبور کردند و من با کمال میل این اجبار شیرین را پذیرفتم
چقدر خوشحالم که بهت خوش گذشته
هرچی میتونی مرخصی بگیر و این تابستون گرم را به خودت سخت نگیر

مگی شنبه 24 تیر 1402 ساعت 12:53

خیلی خیلی خوبه، منم تقریبا هر روز پیاده‌روی میرم ولی از چند وقت قبل کرونا باشگاه رفتن رو ترک کردم
این ماه تو برنامه‌مون هست که بریم(با خواهرم)
راستی تیلو چه ورزشی رو انتخاب کردی؟ چه خوبه که بدنت انقدر زود داره فرم میگیره
بهم ایده بده من می‌خواستم همون بدنسازی و نهایتا تی‌ار‌ایکس برم

وای منم سالها بود که باشگاه نرفته بودم
خیلی وقتا پیاده روی های طولانی یکساعته داشتم ... ازش لذت هم میبردم
ولی باور کن یادم رفته بود که باشگاه چقدر خوبه
تازه اگه با خواهر بری که خوب ترم میشه
منم احتمالا دخترخاله را همراه میکنم
ایروفیت
والا اونقدر زود شروع شده فرم گرفتنه که خودم هم باورم نمیشه
خودم فکر میکردم تلقین هست و اشتباه میکنم
ولی مربی گفت دقیقا از جلسه ششم به بعد متوجه تغییرات میشی
و هرکسی که منو دید اینو بهم گفت و من تشششششششششویق شدم

سعید شنبه 24 تیر 1402 ساعت 13:05 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دخترعموجان
خوبی؟
آره میدونی؟ وقتی آدم به یه خائن فرصت دوباره میده هر لحظه دلهره اینو داره که از کجا بدونم الان در حال خیانت نیست دلش آروم نمیگیره
خوشحالم که باشگاه انقد حال خوب بهت میده
این که آلاله باهات میاد هم خیلی عالیه اینجوری انگیزه بیشتری میگیری
سعی کن برای باشگاه رفتن برای خودت جایزه در نظر بگیری
تو اراده قوی داری کافیه فقط بخوای
شاد باشی و پر انرژی

سلام پسرعموجان
متشکرم
به نظرم آدم اگه تصمیم میگیره کسی را ببخشه باید واقعا ببخشه
اگه قرار باشه به کسی فرصت دوباره بدی اما ذهنت را پاک نکنی هم خودت رنج میبری هم اونقدر طرف مقابل را شکنجه میکنی که ناخواسته سوقش میدی به همون سمتی که بود
ممنون که بهم انرژی و انگیزه میدین

صحرا شنبه 24 تیر 1402 ساعت 13:33 http://Sahra95.blogsky.com

معجزه ی ورزش

خیلی عالیه
مدتها بود از این بعد زیبای زندگی و سلامتی غافل شده بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد